و اینک عشق

 

شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه ی لیلی نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

گفت:یا رب از چه خوارم کرده ای؟

برصلیب عشق دارم کرده ای؟

من که دل خونم تو دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو، من نیستم

گفت:ای دیوانه لیلایت منم

در رگت پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلی ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:لیلی مجنون,عشق,جام الست,ساعت23:14توسط بنجامین پرند | |